زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
گل بــودی امـا بـوی خاکستر گرفتـی آه ای فـرشته بین شعله پـــر گـرفتی با این سرانگشتی که تاول زد در آتـش امشب گره ازموی این دختـر گرفتی با من غریبی میکنی در خـانـه وقتی چشمت به من افتاده چـادرسر گرفتی ای کاش می مردم نمیدیدم چه زخمی از ضربه های محکـم این در گرفتی پروانه ها را با تـب و تابت مسوزان با لاله هایـی که براین بستـر گـرفتی با دستمال بــسته ی دور ســر خــود جان مرا ای جـان من؛ دیگر گـرفتی دلـــواپس گلبـرگ هایت مانده ام من حالا که ای گل بوی خـاکستر گرفتی |